کد مطلب:319190 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:230

استدلال به آیات
1 - سوره ی یونس آیه ی 48 «و لكل امة رسول فاذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون» ترجمه ی آیه بشرحی كه خود
مؤلف آورده چنین است: «برای هر طایفه فرستاده ای است، پس چون آمد رسول ایشان، حكم كرده شود میانشان بعدالت و آنان مورد ستم قرار نمیگیرند» و مضمون آیه نقل بمعنی اینست كه خداوند برای هر امت رسولی از جانب خود بر میانگیزد تا به ارشاد و هدایت مردم برخیزد و با مردم بعدالت و داد عمل كند،و بر كسی ستم وارد نشود و این آیه بهیچوجه تلویحا یا تصریحا اشاره بتجدید شریعت نداشته و از این مطلب اجنبی است، و خوب بود لااقل نویسنده ی خاتمیت كه آیه را جزو شواهد خود آورده تصریح مینمود كه كجای این آیه دلالت بر تجدید شریعت دارد، و اگر مقصود او استفاده از جمله ی ولكل امه رسول است، پر واضح است كه وافی بمقصود نیست، زیرا آیه ی شریفه فقط متذكر این حقیقت گردیده كه برای هر ملت و طایفه ای از جانب خدا رسولی است، و كسی انكار این معنی را ندارد، و همانطور كه رسول طایفه ی بنی اسرائیل، مثلا یعقوب و موسی، و پس از آن حضرت مسیح بود، رسول امت مرحومه نیز در سال بعثت تا پایان عمر جهان الی یوم التلاق حضرت خاتم النبیین است، و این حقیقتی است در محل خود ثابت، ولی ربطی بمسأله ی تجدید شریعت ندارد.

2 - سوره ی یونس آیه ی 50 «ولكل امة اجل اذا جاء اجلهم لا یستأخرون ساعة و لا یستقدمون» ترجمه: برای هر ملت و جمعیتی اجلی است كه چون فرارسد، ساعتی تقدیم و تأخیر نگردد.

مفاد آیه ی شریفه اینست كه برای هر امتی در جهان اجلی و پایان و نهایتی مقدر و مقرر است، كه چون فرا رسد و زمانشان به انتهی گراید
ساعتی تقدیم و تأخیر در آن راه نیابد، و مؤلف خاتمیت این را دلیل گرفته كه علیهذا «امت اسلام را اجلی مقدر شده كه چون زمانش سپری شود، موعود جدید ظاهر گردد، و امتی تازه تأسیس نماید».

واضح است كه در این آیه نیز مطلقا صحبت از تجدید شریعت و ظهور موعود جدید بمیان نیامده و یكی از مصادیق واضح تفسیر به رأی كه توعید بعقوبت و كیفر آتش گردیده نظریه ی مؤلف خاتمیت است كه در ذیل آیه ی شریفه اظهار نموده، و میدانیم كلمه ی امت عام و مطلق است، و مؤلف مذكور دلیلی در گفتار خود ارائه ننموده كه مراد از امت در آیه ی مباركه بخصوص امت دینی باشد، و منظور از اجل، اجل دین و شریعت شمرده شود، و در لغت بهر قوم و طایفه و جرگه ای امت گفته میشود، خواه جهت جامع آنها دین باشد، یا چیز دیگر، امروز پیروان مكتب ما دیگری (ماركسیسم) بحقیقت امتی هستند غیر دینی كه جهت جامع آنان، وحدت مرام و اشتراك در طریقه ی فلسفی آنها میباشد، و در قرآن كریم كلمه ی امت بمعنی مطلق طایفه و دسته استعمال گردیده، آنجا كه میفرماید: «و ما من دابة فی الارض و لا طائر یطیر بحناحیه الا امم امثالكم.» و نیست جنبنده ای در زمین و نه پرنده ای كه به دو بال خود پرواز میكند، جز اینكه طوایفی هستند مانند شما.

و نیز در آیه ی شریفه ی دیگر «و لما ورد ماء مدین و جد علیه امة من الناس.» و چون وارد شد آب مدین را جماعتی از مردم را بر آن یافت.

بنابراین در آیه ی شریفه ی «و لكل امة اجل... الایه» منظور و مراد از
اجل، زوال دین و شریعت نبوده، بل بیان حال طوایف و ملتهای عالم و فنای حیات دنیوی آنان است، كه برای هر طایفه در زندگی دنیا نهایتی است كه چون آن نهایت (مرگ) فرا رسد، آنان را بدون تأخیر دریابد و اشاره بهمین اجل است در آیه ی شریفه ی «هو الذی خلقكم من طین ثم قضی اجلا و اجل مسمی عنده ثم انتم تمترون» و همچنین در سوره ی نوح «یغفر لكم من ذنوبكم و یوخركم الی اجل مسمی ان اجل الله اذا جاء لا یؤخر لو كنتم تعلمون» خداوند میآمرزد از برای شما برخی از گناهانتان را، و به تأخیر می اندازد شما را تا اجل نامبرده شده، بدرستیكه اجل خدائی چون آید تأخیر نمی گردد اگر شما بدانید.

و در حدیثی است «عن حمر ان قال سئلت ابا عبدالله (ع) عن قول الله اذا جاء اجلهم لا یستأخرون ساعة و لا یستقدمون قال (ع) هو الذی سمی الملك الموت فی لیلة القدر» [1] و بر فرض غلط كه مراد از امت، امت دینی هم باشد، میگوئیم اجل امت خاتم النبیین به انقراض عالم خواهد بود.

مؤلف پس از استشهاد به آیات مذكوره در فوق مینویسد:

«از آیات فوق چنین استنباط می شود كه هر امتی را رسولیست و دورانی، چون رسول بیاید و دوران امت بسر آید، امتی جدید تأسیس شود، و پیغمبری تازه مبعوث گردد، و اگرچه اغلب مسلمین ظهور موعود را
حتمی دانند و تأسیس امت جدید را لازم شمرند، ولی گویند امت جدید باید در تحت تعالیم قرآن مجید تأسیس شود و ظهور موعود نباید كتابی جدید بیاورد، البته بطلان این تصور و خیال آشكار است، چه كه مخالفت با آیات قرآنیه دارد، و مباینت با سنن الهیه، زیرا قرآن مجید برای هر یوم شأنی معتقد است و برای هر اجل كتابی قائل، در سوره ی الرحمن آیه ی 29 و كل یوم هو فی شأن هر روز را مقامی است، و هر مقام را مقتضیاتی، و در سوره ی الرعد آیه ی 38 و لكل اجل كتاب را برای هر اجل كتابی است» انتهی كلام مؤلف بهائی.

ما استنتاج غلط و ناروای مؤلف و اشتباه فاحش وی را در ذیل دو آیه ی سابق الذكر متذكر گردیدیم و دانسته شد هیچیك از آیات مربوط به امر بعث رسول و تجدید شریعت نبوده، و فارغ از این معنی است، و توسل نامبرده به آیه ی اخیر الذكر «كل یوم هو فی شأن» از سوره ی الرحمن نیز بكلی بیثمر و نامربوط و خطای فاحشتر است، آیه با آیه ی قبل از آن در سوره ی مذكور چنین آمده:

«فبای آلاء ربكما تكذبان، یسئله من فی السموات و الارض كل یوم هو فی شأن» و ترجمه ی آن به این شرح است:

پس كدامیك از نعمت های پروردگارتان را تكذیب میكنید؟ از او مسئلت می كنند هر كس در آسمانها و زمین است، هر روز او (خدا) در كاری است.» مؤلف در استدلال به آیه ی شریفه سوء استفاده نموده و با تصرف در جمله (در ترجمه) مرتكب خیانت گردیده، زیرا ضمیر (هو) را در
جمله ی «كل یوم هو فی شأن» كه مرجع آن رب است (فبای آلاء ربكما...) به یوم برگردانیده، و آیه را اینطور معنی كرده كه برای هر روز شأنی و مقامی است و سپس بترجمه ی آیه، از خویشتن افزوده و نوشته است:

«و هر مقام را مقتضیاتی» و از آن استنباط نموده كه مقتضای هر یوم تأسیس دین جدید و بعث رسول تازه است، ولیكن بطوریكه از ترجمه ی آن قبلا دانستیم، آیه در موضوع بعث رسول و تجدید دین سخنی ندارد، و خداوند متذكر انعام و احسان خود ببندگان و در بیان فقر و نیاز بندگان نسبت بذات قدوس خود می باشد، كه همگی مسئلت بپیشگاه ربوبیت او می برند، و پروردگار ذوالمشیه هر روز و هر ساعت به اقتضای حكمت بالغه اداره ی امور خلق میفرماید، و فضل و رحمت او همواره و مستمر بر بندگان شامل است، و اجمالا جمله ی «كل یوم هو فی شأن» اشاره به انفاذ مشیت و اجرای اراده از ناحیه ی پروردگار درباره ی مخلوق است نه امر دیگر. و اما راجع به «ولكل اجل كتاب» ممكن است مراد كتاب قضاء و قدر الهی بوده باشد، چنانكه در حدیث از امام صادق علیه السلام است كه فرمود: «اذا كان لیلة القدر نزلت الملائكة و الروح و الكتبة الی سماء الدنیا فیكتبون ما یكون من قضاء الله تبارك و تعالی فی تلكك السنه (تا اینكه گوید) و كل شیئی عنده یثبت فی كتابه؟ قال علیه السلام نعم» (چون شب قدر شود فرشتگان و روح فرود آیند به آسمان دنیا، پس مینویسند آنچه باشد از قضاء خداوند متعال در آن سال، و بر تقدیر اینكه مراد كتاب شریعت، مانند تورات و انجیل باشد، میگوئیم برای اجل و زمان از بعثت خاتم انبیاء (ص) تا انقراض جهان نیز كتابی است كه قرآن كریم میباشد.
آیه ی یلقی الروح، سوره ی مؤمن آیه ی 15 «رفیع الدرجات ذوالعرش یلقی الروح بامره [2] علی من یشاء من عباده لینذر یوم التلاق.»

مؤلف پس از نقل این آیه آن را به این طریق ترجمه نموده: «اوست رفیع - الدرجات صاحب عرش كه القاء خواهد فرمود روح مقدس وحی را از عالم امر بر هر كه میخواهد از عباد خود تا اینكه در یوم تلاق نذیر قوم گردد و خلق را از عذاب و سخطی كه مترقب است انداز و تخویف فرماید» و سپس از قول گلپایگانی صاحب فرائد در پیرامون آیه گوید: «هر كس از قواعد عربیت مطلع و مستحضر باشد می فهمد كه كلمه ی یلقی الروح بلفظ مستقبل نازل شده، یعنی بشارت بحادثه ی آتیه است نه اخبار از امور ماضیه، و صریح است بر اینكه انزال روح الامین و بعث نذیر مبین منوط به اراده ی مشیت اوست كه هر وقت اراده فرماید نذیری مبعوث خواهد فرمود.»

اولا - ترجمه ی صاحب رساله ی خاتمیت مخدوش است و ترجمه ی صحیح آن چنین میشود: «اوست رفیع الدرجات، صاحب عرش، می افكند روح را از فرمانش بر آنكه میخواهد بر بندگان خود، تا بیم دهد روز ملاقات را» و مؤلف كلمه ی وحی را بترجمه اضافه نموده و آن را در دنباله ی «روح» آورده، تا مفاد آیه را بمقصود خود نزدیك گرداند، و بعلاوه جمله ی «عالم امر» را ترجمه ی «من امره» آورده و غلط است، و امر در لغت بمعنی
فرمان است، و میدانیم قرآن مجید همواره لغات را در معانی صحیح آن استعمال نموده، و اگر امر خاص از لفظ امر در آیه ی مباركه اراده شده باشد، محتاج دلیل خارجی است كه مؤلف بایستی ارائه می نمود، وانگهی كلمه ی یوم در جمله ی «لینذر یوم التلاق» مفعول می باشد كه ترجمه ی آن نقل بمعنی اینست كه بترساند و بیم دهد مردم را از روز تلاق قیامت و مؤلف بجای این ترجمه جمله ی «یوم التلاق» را ظرف قرار داده و ترجمه نموده كه «بترساند در روز تلاق» و میدانیم جمیع مفسرین عامه و خاصه یوم التلاق را قیامت كبری، و روز حشر مردگان از قبورشان گرفته اند، و مؤید بر این معنی مضمون آیه ی 16 از همان سوره است كه بلافاصله می فرماید: «یوم هم بارزون لا یخفی علی الله منهم شیئی لمن الملك الیوم لله الواحد القهار و آیه ی 17 الیوم تجزی كل نفس بما كسبت لا ظلم الیوم ان الله سریع الحساب»

ترجمه - «روز تلاق روزی است كه همه ی (نیك و بد) خلق پدید آید، و هیچ كرده ی آن ها بر خدا پنهان نباشد، در آن روز سلطنت عالم با كیست؟ با خدای قاهر منتقم یكتا است، آن روز هر نفس به آنچه كرده جزا خواهد یافت، ستمی بر هیچكس امروز نیست كه خداوند حساب خلق بیك لحظه می كند.» و اگر مقصود از یوم التلاق روز قیام حضرت بهاء الله باشد، و در آن روز ظلم و ستم هم نباید باشد، و روز لمن الملكی است، پس چرا ایشان بیش از همه داد مظلومیت داشتند و از ظلم ظلمه نالیدند. ثانیا - در نظیر این آیات كه موارد بسیاری در قرآن دارد، فعل مضارع فارغ از زمان است، و
حضرت فاضل فرزانه و دانشمند بزرگوار جناب «میرزا جواد آقا تهرانی» در رساله ی «بهائی چه میگوید؟» فرمایند: «در اینگونه موارد فعل مضارع خالی از زمان است، و برای افاده ی خصوص زمان آتیه یا حال نیست، بلكه برای مجرد اسناد فعل به فاعل است، مثلا اگر پادشاهی با داشتن فرزند، دیگری را بولایتعهدی خود برگزیند و كسی از سلطان پرسش كند كه چرا دیگری را بولیعهدی انتخاب فرمودید؟ در پاسخ گوید ما هر كس را كه بخواهیم یا هر كس را كه صلاح بدانیم یا هر كس كه كفایت داشته باشد بولایتعهدی انتخاب می كنیم. در این مورد با اینكه زمان فعل یعنی انتخاب نمودن ولیعهد در واقع گذشته است و گوینده ابدا در آتیه قصد بجا آوردن فعل را دیگر ندارد، در اینحال فعل «انتخاب می كنیم» را بهئیت مستقبل آورده و كلام او در عرف اهل محاوره صحیح و مفید مقصود می باشد، و این قسم كلام در عرف شایع و متعارف است»

مؤلف خاتمیت بنقل از گلپایگانی متمسك به آیه ی دیگری از سوره ی نور گردیده به این شرح: «یومئذ یوفیهم الله دینهم الحق» و پس از ذكر آیه میگوید: «معلوم است كه منظور از این دیانت دین اسلام نیست، چه كه اخبار آتیه است و دیانت اسلام ببیان صریح حضرت ختمی مرتبت «الیوم اكملت لكم دینكم» در ظهور حضرت پیغمبر وافیا نازل شد، و منظور از آیه ی مباركه شریعت جدیده است كه بعدا ظاهر خواهد شد.»

جواب استدلال نامبرده به آیه ی سابق الذكر بوجه احسن و با
تمثیل مقرب بمطلب در صفحه ی 103 از كتاب «بهائی چه می گوید؟» به این شرح داده شده: «كه اگر مثلا به آن ها گفته شود (مرا پیروان بدعت بهائیه است كه كور كورانه اباطیل را بجای حقایق میپذیرند) كه چون روز پنجشنبه را شب جمعه گویند، پس به این دلیل و برهان صریح، قطعی باید دانست كه روز روشن پنجشنبه شب تاریك است، آنان اغفال شده و فورا باور خواهند نمود كلمه ی دین در لغت معانی عدیده دارد و در این آیه ی شریفه بمعنی جز او مكافات است، نه بمعنی شریعت و دیانتی كه از جانب حق متعال بوسیله ی انبیاء و مرسلین برای مردم فرستاده میشود. آیه ی مذكور با دو آیه ی قبلش چنین است:

«ان الذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فی الدنیا و الاخرة و لهم عذاب عظیم یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بما كانو یفعلون یؤمئذ یو فیهم الله دینهم الحق و یعلمون ان الله هو الحق المبین» (سوره ی نور)

كسانیكه بزنان با ایمان عفیفه ی بی خبر (از كار بد) نسبت زنا میدهند در دنیا و آخرت ملعون (و محروم از رحمت حق) باشند، و برای اینان عذابی بزرگ است در روزی كه زبان ها و دست ها و پاهای آنان بر ایشان گواهی دهد به آنچه می كردند (از كارهای زشت) در آن روز خداوند جزا و مكافات حق آنانرا تمام خواهد داد و میدانند كه همانا خدا حق واضح و آشكار است.
و این در غایت وضوح است كه مقصود از دین حق كه در آیه ی كریمه ی توعید به آن فرموده است، اساسا بمعنی شریعت نیست، تا كهنه و یا جدید آن مراد باشد، و یا للعجب گلپایگانی طرار، آیه و مطلب به این واضحی را چگونه بمجرد اشتراك لفظی كلمه ی دین مورد سوء استفاده برای اغواء و اضلال مردم بیچاره ی عوام قرار داده است. انتهی»

آیه ی دیگر كه مورد تشبث مؤلف واقع شده، آیه ی 33 از سوره ی اعراف است: «یا بنی آدم اما یأتینكم رسل منكم یقصون علیكم آیاتی فمن اتقی و اصلح فلاخوف علیهم و لا هم یحزنون»

ترجمه: هر گاه بیاید البته شما را فرستادگانی از خود شما و بخوانند بر شما آیات مرا، پس كسی پرهیز نماید و صالح گردد بیم و ترسی بر آنان نیست و اندوهگین نگردند و سپس گوید:

این آیه خطاب بمسلمین است تنها «و در این آیه بطور واضح ظهور پیغمبران را در آتیه اخبار می فرماید، ولی متأسفانه اغلب از فرط تعصب میگویند بنی آدم چه دخلی بما دارد؟»

میگوئیم: در این آیه بر خلاف ادعای مذكور بهیچوجه تصریح بر ظهور پیغمبران در آتیه نشده، و این دعوی افك و افتراء و كذب است، و مضمون آیه مطلقا از حیث زمان ناظر بر آینده یا گذشته نیست، و بطوریكه در آیه ی یلقی الروح توضیح دادیم فعل خالی از زمان، و فقط برای بیان نتیجه ی مترتبه بر دعوت انبیاء و فایده ی قبول دعوت و تقوی
و صلاح است.

فی المثل اگر كسی مدرسه ای بنا كند و وسائل تحصیل و تعلیم و تعلم را از هر حیث برای شاگردان آن مدرسه فراهم نماید و معلم خوب برای آنها تعیین كند و در پایان سال تحصیلی محصلین آن مدرسه را آزمایش كند و جمعی را مردود سازد و چون اعتراض كنند و یا علت مردود شدن خود را بپرسند جواب گوید ما مدرسه تأسیس می كنیم و وسائل تحصیل را در آن مهیا می سازیم و برای شما معلم می فرستیم، هر كس درس بخواند و زحمت بكشد ترفیع یابد، و هر كس كاهلی ورزد مردود گردد، پیدا است كه در این قول مراد قائل، بیان نتیجه ی كوشش و زحمت در راه تحصیل و تعیین سرانجام كاهلی و سستی برای محصلین است، و مطلقا زمان آینده در آن ملحوظ نیست.

در آیه ی شریفه نیز خداوند بطور عموم خطاب بتمام طبقات بنی آدم اعم از مسلمین و غیر مسلمین نموده و می فرماید: «چون از جانب ما رسولانی از جنس خود شما بیایند و آیات و نشانه های وجود مرا بر شما بخوانند و شما را بسوی من دعوت كنند، هر كس دعوت را بپذیرد و تقوی ورزد فائز گردد.» (و به مفهوم مخالف جمله) هر كس زیر بار دعوت نرود خامس و زیان كار باشد، و حرف دیگری در آیه نیست، و لفط «اما» در اول آیه كه بمعنی اگر و هر گاه آمده مؤید این معنی است، و اگر مراد آیه اخبار از بعث نبی بود، باید بقانون ادب از نظر تأكید این امر مهم لام تأكید در
اول فعل در میآید و «لیأتینكم» استعمال میشد، كما اینكه در سوره ی عنكبوت آیه ی 52 در توعید اهل آتش به جهنم و عذاب اخروی كه البته مربوط بزمان آینده است فعل مضارع بلام مؤكد گردیده و میفرماید:

«و یستعجلونك بالعذاب و لو لا اجل مسمی لجاءهم العذاب و لیاتینهم بغتة و هم لا یشعرون» و بشتاب میخواهند از تو عذاب را، و اگر نبود وقتی نامبرده شده، هر آینه آمده بود ایشان را عذاب و هر آینه خواهد آمد البته ایشان را ناگهان، و ایشان ندانند.

و بهمین لحاظ مؤلف خاتمیت در ترجمه ی آیه ی مورد بحث لفظ هر گاه را كه ترجمه ی اما میباشد ساقط نموده و بجای آن البته را كه ترجمه ی نون تأكید ثقیله و محل آن بعد از فعل (یأتی) می باشد، قبل از فعل آورده و بدیهی است اینگونه تحریفات و تعبیرات بحكم عمد است نه به اشتباه و غفلت.

و بعضی گفته اند آیه ی «یا بنی آدم اما یاتینكم رسل منكم، الایه از قبیل یا بنی آدم قد انزلنا علیكم لباسا یواری سوآتكم و ریشا و آیه ی یا بنی آدم لا یفتنكم الشیطان كما اخرج ابویكم من الجنة و آیه ی یا بنی آدم خذو ازینتكم عند كامل مساجد» می باشد كه حق متعال خطاب بر اولاد آدم در زمان خاتم النبیین را بلسان خطابش از صدر اول بر اولاد آدم جاری ساخته است، و در صدق چنین خطاب ابدا آمدن رسول دیگری بعد از آورنده ی این آیه (یعنی محمد بن عبدالله) (ص) معتبر نیست
و نویسنده ی خاتمیت كه در مورد آیه ی اخیر الذكر «یا بنی آدم خذوا زینتكم عند كل مسجد» بقرینه ی لفظ مسجد، آیه را شامل مسلمین فقط دانسته و گفته است چون مسجد معبد مسلمین است و اختصاص به آنها دارد، و ضمنا آیه بعبارت «یا بنی آدم» شروع شده است، پس بهمین دلیل آیه ی اما یأتینكم رسل منكم، الایه كه بهمین سیاق آمده شامل مسلمین بتنهائی خواهد بود، در اینجا بخطا رفته و یا تعمد نموده است، زیرا لفظ مسجد بمعنی جای سجده است، و در هر شریعتی نماز باشد مسجد هم هست، و چون حكم نماز در تمام شرایع الهیه وجود داشته، بنابراین در همه ادیان مسجد بمعنی لغوی آن موجود بوده [3] و خطاب آیه عام، و مخاطب همه ی اولاد آدمند، كما اینكه در قرآن كریم درباره ی اصحاب كهف فرماید: لنتخذن علیهم مسجدا (سوره ی كهف آیه ی 20) و در جای دیگر لفظ سجود را كه بمعنی اطاعت و تسلیم و خضوع است درباره ی ملائكه و «من فی السموات و من فی الارض» بكار برده و اختصاص بعبادت اسلامی نداده است، و نیز هر كس اندك آشنائی بخطابات قرآن داشته باشد میداند همانطوریكه یا ایها الذین آمنوا مخصوص مسلمانها و یا ایها الدین هادو مخصوص یهود است، یا ایها الناس و یا بنی آدم عام است، و مطالبی كه پس از آنها آورده میشود نمیتوان فقط خطاب به اهل اسلامی گرفت،
دیگر اینكه آیه ی اما یأتینكم دنبال سر گذشت آدم است. و بعد از این از پیغمبران دیگر نام میبرد، بنابراین اگر فعل مضارع در اینجا بمعنی استقبال هم باشد به نسبت آدم است نه حضرت محمد (ص) و اسلام، برای توجه بیشتر بنقل آیات قبل از همان سوره میپردازیم:

«و یا آدم اسكن انت و زوجك الجنة فكلوا امن حیث شئتما و لا تقر با هذه الشجرة فتیكونا من الظالمین [4] .

سپس خداوند داستان تناول آدم را از شجره ی منهیه بفریب شیطان نقل نموده و بعد میفرماید: «قال اهبطوا بعضكم لبعض عدوولكم فی الارض مستقر و متاع الی حین، قال فیها تحیون و فیها تموتون و منها تخرجون یا بنی آدم قد انزلنا لباسا یواری سواتكم... (الایه)

یا بنی آدم لا یفتننكم الشیطان... (الایه)

و پشت سر این آیه و سه آیه ی دیگر فرماید: «یا بنی آدم خذوا زینتكم...» (الایه)

و باز پس از سه آیه كه در آن آیات دستور برخورداری از نعمتهای پاك و پاكیزه ی دنیا داده شده و از بدكاری ها و گناه و شرك و افتراء بپروردگار مذمت گردیده میفرماید: «یا بنی آدم اما یأتینكم رسل منكم....» (الایه)
با توجه بسیاق آیات كه بیان سرگذشت آدم كه منجر به هبوط او از بهشت و سكونت در زمین گردیده میباشد، بخوبی پیداست كه این خطابات متعاقب یكدیگر همه عطف به آیه ی یا بنی آدم قد انزلنا علیكم لباسا... (الایه) و مربوط بصدر خلقت نسل بشر است كه برای توجه و عبرت معاصرین نبی اكرم اسلام و تحریص و تشویق آنها بگرویدن به اسلام و پیامبر بزرگوار آن بیان شده، مخصوصا كه می بینیم این مضمون در آیه ی دیگر در سوره ی بقره باز در دنباله ی داستان آدم بهمین سبك نازل گردیده.

وقتی بیك جوان تازه بهائی گفتم چه شد كه بهائیت را اختیار نمودی و بچه دلیل از كیش پدری خود دست برداشتی؟ پاسخ داد: بحكم قرآن گفتم كدام آیه ی قرآن؟ گفت آیه ی اما یأتینكم رسل منكم... (الایه). گفتم ترجمه ی آیه را میدانی؟ گفت آری. گفتم آیه را ترجمه كن. گفت ترجمه ی آیه این است كه خداوند می فرماید: (البته صد البته می آید پیغمبرانی از جانب خداوند در آینده، نه یكی نه ده تا نه صد تا)!!!! از او پرسیدم این ترجمه را از كجا آوردی، مگر خودت تحصیلات عربی نداری؟ گفت خیر و دفترچه ای از جیب خود بیرون آورد و ترجمه ی آیه را بشرح مذكور از میان صفحات آن نشان داد و گفت این چنین برای من ترجمه نموده اند.

این نمونه ی كوچكی از شیادی و جنایات ناشرین نفحات الله است كه با تمام اندیشه به افساد عقاید ابناء میكوشند و آنانرا اغراء بجهل مینمایند، و
خسران دنیا و آخرت برای خود و آنان فراهم میآورند.

3 - سوره ی یونس آیه ی 48 «و یقولون متی هذا الوعد ان كنتم صادقین قل لا املك لنفسی ضرا و لا نفعا الا ما شاء الله لكل امة اجل اذا جاء اجلهم فلا یستأخرون ساعة و لا یستقدمون.»

ایضا آیه ی 28 سوره ی سبا و یقولون متی هذا لوعدان كنتم صادقین قل لكم میعاد یوم لا تستأخرون ساعة و لا یستقدمون.»

مؤلف خاتمیت پس از نقل آیات فوق میگوید كه مردم وعده ی بشارات را از رسول اسلام میپرسیدند.

حضرت پاسخ میفرمود، برای هر امتی اجلی است و سپس در آیه ی اخیر میفرماید:

میعاد برای شما یكروز است، وساعتی جلو و عقب نخواهد شد و روز را بطور كلی هزار سال مقرر فرموده و مؤلف هزار سال را از سال 260 هجری رحلت حضرت عسكری تا 1260 ظهور علی محمد باب میگیرد، و متمسك بحدیثی می شود به این شرح: «ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم» [5] و همچنین آیه ی 44 از سوره ی حج: «ان یوما عند ربك كالف سنة مما تعدون» [6] و نیز آیه ی 4 سوره ی سجده «فی یوم كان مقداره سنة مما تعدون»
را مورد استناد قرار داده و میگوید كه زمان اسلام از موقع قطع الهام تا ظهور بعدی هزار سال است.

جواب - بر خلاف گفتار مؤلف خاتمیت مورد پرسش مردم در آیات سابق الذكر بشارت بر ظهورات بعدی مطلقا نبوده، بل آیه ی قبل آن چنین است:

«و یوم یحشرهم كان لم یلبثوا الاساعة من النهار یتعارفون بینهم قد خسرالذین كذبوا بلقاء الله و ما كانوا مهتدین و اما نرینك بعض الذی نعدهم اونتو فینك فالینا مرجعهم ثم الله شهید علی ما یفعلون.»

ترجمه. - و روزیكه گرد آورد ایشان را (خدا) كه گویا درنك نكردند مگر ساعتی از روز، آشنای یك دیگرند میانه ی خود به حقیقت زیان كردند آنانكه تكذیب نمودند دیدار (جزای) خدا را، و نبودند هدایت یافتگان و اگر بنمائیم ترا، برخی از آنچه وعده می دهیم ایشانرا یا بمیرانیم ترا (و پیروزی اسلام و شكست مخالفین را نبینی) پس بسوی ماست بازگشت ایشان، پس خدا گواه است بر آنچه می كنند.

بطوریكه ملاحظه می شود صحبت از روز حشر و جمع مردگان و روز لقاء الله و یوم المعاد است.

آیه ی 28 سوره ی سبا جواب این آیات است: كه میگویند كجاست روزیكه بما وعده دادید؟ و از ناحیه ی حق متعال به پیغمبر دستور میرسد كه
بگو از برای شما وعده گاه روزی است كه ساعتی آن را پس و پیش نتوانید كرد، یعنی موعد شما روز پاداش و روز كیفر است كه هرگاه واقع شود مفری ندارید، و وقوع آن را بتأخیر نتوانید انداخت، و ایام ربوبی كه بهزار سال بالغ است ابدا ربطی بمسأله ی ختم شریعت یا عدم آن نمیتواند داشته باشد، واظهارات مؤلف عموما ادعائی است بصورت دلیل.

مؤلف كتاب بهائی چه میگوید؟ در باب حدیث «ان صلحت امتی» و آیه ی «قل لكم میعاد...» (الایه) و ایام ربوبی می فرماید:

«اما راجع بحدیث نبوی «ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم» اولا سند آن بغایت ضعیف است، زیرا چنانكه خود «فرائد» بدست میدهد، سندش یكی كتاب «الیواقیت و الجواهر» «سید عبدالوهاب شعرانی» عالم عامه است، كه از «شیخ تقی الدین بن ابی المنصور» عالم عامه نقل می كند كه فرمود «ان صلحت امتی فلها یوم» تا آخر، و دیگری مجلد «غیبت بحارالانوار» و در بحار حدیث مسندا چنین است (صفحه ی 15 چاپ كمپانی) از كعب الاخبار كه خود كعب می گوید: «فی الخلفاء هم اثنی عشرا فاذا كان عند انقضاء هم واتی طبقة صالحة مدالله لهم فی العمر كذلك و عدالله هذه الامه ثم قرأ و عدالله الذین آمنوا منكم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض كما استخلف الذین من قبلهم قال و كذلك فعل الله عزوجل ببنی اسرائیل و لیس بعزیز ان یجمع هذه الامه یوما او نصف یوم و ان یوما عند ربك كالف سنة مما تعدون.»
روایات كعب الاخبار گذشته از اینكه بمنتهی درجه ضعیف است، چون درباره ی او از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بوسیله ی جماعتی نقل است كه فرمود كعب الاخبار كذاب است، این كلام را كعب الاخبار استناد به پیغمبر و یا امام نداده است، تا حجت باشد، و علاوه مورد كلام او در یوم یا نصف یوم ربانی بر حسب ظاهر راجع بعمر طبقه ی صالحه، آنهم در زمان انقضاء خلفای اثنی عشر، یعنی بعد از ظهور خلیفه ی دوازدهم است، نه راجع بمدت بقاء تمام امت، و دین خاتم الانبیاء (ص) پس بكلی اجنبی است از مورد كلام «ابوالفضل گلپایگانی» پس حدیثی كه مورد تمسك وی شده است سندش منحصر شد بهمان نقل «شیخ تقی الدین» به تنهائی و آن هم مرسلا، بنابراین حدیث مزبور از جهت سند بغایت ضعیف است.

ثانیا - با غمض عین از سند و فرض صدور آن گلپایگانی در عبارت گذشته اش میگوید: «این حدیث وقتی وارد شد كه آیه ی مباركه ی «لكل امة اجل» نازل گشت، و مردم از حضرت رسول استفسار نمودند كه اجل امت اسلام چیست؟ و بنای عزت این دین در عالم تا كی؟»

می گویم از كجا ثابت شد و بچه دلیل می گوئید حدیث مزبور در جواب چنین سوآل و استفساری بوده، آن هم بعد از نزول آیه ی شریفه ی مزبوره (تا اینكه می فرماید) و بر تقدیر اینكه حدیث مزبور پس از نزول آیه و در جواب آن استفسار مردم باشد، میگوئیم بر حسب ظاهر عبارت
شیخ تقی الدین حدیث تا (فلها نصف یوم می باشد) و عبارت «یعنی من ایام الرب المشار الیها بقوله تعالی وان یوما عند ربك كالف سنة مما تعدون» تفسیری است از خود شیخ مزبور در ذیل حدیث، و مربوط بعین حدیث نیست و بنابراین مقصود از یكروز حدیث كه فرموده اگر امت من صالح بشوند برای آن ها یكروز خواهد بود و اگر فاسد شوند نصف روز، ممكنست بر سبیل فرض و مثال باشد، و غرض از حدیث اینكه فساد در امت عمر و بقاء امت را هر چه باشد نصف مینماید، و ممكنست تنوین كلمه ی یوم، تنوین تفخیم باشد، یعنی اگر صالح شوند، امت من برای آن ها روز باعظمتی خواهد بود، و اگر فاسد شوند، عظمت آن ها نصف خواهد شد، و حاصل اینكه رسول خدا (ص) در مقام جواب سوآل مردم تحدید و تعیینی تفصیلا نفرموده، بلكه اجمالا فرموده اند كه دوام و عظمت و عزت امت بستگی تامی بصلاح و فساد آنها دارد، و از مؤیدات اینكه اگر تعیین بقاء این امت واقعا بهزار در صورت صلاح آنها و بنصف آن در صورت فساد آنها شده بود، با آنهمه فسادی كه از همان صدر اول در زمان خلفای بنی امیه و بنی عباس در میان آنها بود، این امت باید در نیمه ی هزار منقرض و زائل شده باشد، و حال آنكه به اتفاق ما و ابوالفضل در سنه ی 500 انقراض حاصل نشده است، و ممكن است بجای تفسیر شیخ تقی الدین كسی تقسیر كند، مراد از یوم اشاره بمقدار یومی است كه در این آیه ی شریفه است: «فی یوم كان مقداره خمسین الف سنة» در سوره ی المعارج، و بنابراین حدیث مزبور بضرر و علیه مدعای گلپایگانی
تمام می گردد.

ثالثا - بر فرض بودن كلام «یعنی من ایام الرب المشار الیها بقوله تعالی و ان یوما عند ربك كالف سنة مما تعدون» از تتمه ی حدیث می گوئیم مبدأ هزار سال از كجا و بچه دلیل باید سنه ی وفات حضرت عسكری علیه السلام باشد؟ بلكه هر بیغرضی تصدیق میكند كه مبدأ آن از احتمالات سه گانه ی ذیل خارج نخواهد بود:

1 - سنه ی بعثت و پیدا شدن اولین افراد امت.

2 - سنه ی صدور این حدیث از پیغمبر (ص).

3 - سنه ی رحلت پیغمبر كه مراد بقاء امت از بعد وجود مقدس آن حضرت باشد، بدو تأسیس امت آن حضرت بعد از وفات حضرت عسكری نبوده كه مبدأ این تاریخ از آنجا گرفته شود، تمام ائمه و مردم زمان آنها نیز از امت آن حضرت بوده اند، واضح است كه با هر یك از این سه احتمال در مبدأ هزار سال حدیث با مقصود گلپایگانی كه ظهور علیمحمد باب باشد منطبق نگردد» انتهی از كتاب بهائی چه میگوید؟

4 - سوره ی البقره آیه ی 137 «و كذلك جعلنا كم امة وسطا لتكونوا شهداء علی الناس و یكون الرسول علیكم شهیدا» و همچنین قرار دادیم شما را امت نیكوتر (میانه) تا باشید گواهان بر مردمان، و باشد پیغمبر بر شما گواه مؤلف بعد از نقل آیه ی مذكوره میگوید این آیه بصراحت تام، امت اسلام را امت میانه میخواند:
پس ما قبل و ما بعد او امم دیگری وجود خواهند داشت، و معنی این آیه از خطبه ی مشهور امیرالمؤمنین (ع) در زیارت دوره در باب تحیت رسول میفرماید: «الخاتم لماسبق و الفاتح لما استقبل»

جواب - برخلاف آنچه نویسنده ی خاتمیت و داعیان بدعت بهاء در پیرامون این آیه گفته اند، امت وسط به آن معنی كه مذكور گردید، یعنی ما قبل و ما بعد امت مرحومه پیغمبرانی باید وجود داشته باشند، در هیچیك از تفاسیر عامه وخاصه نیامده، و كلمه ی وسط لغة بمعنی «عدل» و الخیار (نیكوتر) آمده، و معنی آیه بحسب معنی لغوی چنین میشود كه ما شما را امت نیكوتر قرار دادیم... الخ. در تفسیر مجمع آمده «الوسط العدل و قیل الخیار و معناهما و احدلان العدل خیر و الخیر عدل» وسط یعنی عدل و گفته شده است یعنی نیكوتر و هر دو معنی یكیست، زیرا عدل خیر است و خیر عدل.

و همچنین در همان تفسیر است: «قال صاحب العبن الوسط من كل شیئی اعدله و افضله و قیل الواسط و الوسط كما قیل الیابس و الیبس و قیل فی صفة النبی (ص) كان من وسط قومه ای من خیارهم.»

ترجمه - وسط هر چیز افضل (برتر) و اعدل (میانه) آنست و در صفت پیغمبر اكرم گفته شده او از وسط قومش بود، یعنی از نیكان آنها. مؤید این معنی دنباله ی خود آیه است كه معنی وسط را روشن میكند. «لتكونوا شهداء علی الناس و یكون الرسول علیكم شهیدا» (تا باشید گواهان بر مردمان، و پیغمبر باشد گواه بر شما) منظور اینست كه شما كه بهترین امت هستید حجت خدا و گواه او بر مردمید و پیغمبر
كه بهترین شما است بر شما حجت و گواه خواهد بود، وانگهی القرآن یفسر بعضه بعضا برخی آیات قرآن برخی دیگر را تفسیر و بیان میكند، و آیه ی كنتم خیر امة اخرجت للناس، (الایه) «شما بهترین امت ها هستید كه برای مردم ظاهر و آشكار گشتید» معنی امة وسطا را تفسیر میكند كه (مراد بهترین امت است) و حتی می بینیم مضمون هر دو آیه یكیست، زیرا آیه ی اخیر بهتر بودن را تعلیل مینماید به اینكه امر بمعروف و نهی از منكر میكنید و آیه ی نخست تعلیل میفرماید بسرمشق بودن برای مردم، همانطور كه پیغمبر سرمشق عملی شما است، و سرمشق بودن هم همان واداشتن به نیكی و بازداشتن از بدی است بوسیله ی اعمال. با توجه بشرح مذكور و مطالب تفسیر مجمع و با مراجعه بسایر تفاسیر عامه و خاصه كه مجال ذكر شواهد از آن مدارك در این مختصر نیست، روشن است كه كلمه ی وسط در آیه بمعنی نیكوتر و میانه رو و معتدل آمده، و از كلمه ی وسط هیچگاه اراده ی اخبار ظهور امت دینی و قیام نبی پس از پیغمبر اسلام نشده، و از ائمه ی دین و مفسرین حقیقی قرآن كه تالی كتاب الله و عترت رسول و من عندهم علم الكتاب میباشند چنین بیانی نرسیده، بل بشرح سابق الذكر (در فصل نبی و خاتم) كتاب و سنت و اجماع مخالف قول تجدید شریعت است، و اما راجع بجمله ی «الخاتم لماسبق و الفاتح لما استقبل» در خطبه ای از نهج البلاغه در وصف رسول اكرم چنین است:

«الخاتم لماسبق و الفاتح لما انغلق.» و لفظ انغلق بمعنی امر مشكل و معضل باشد، و معنی جمله اینست كه پیغمبر اكرم گشاینده و باز كننده ی جمیع مشكلات و معضلاتی كه رو آورده و مواجه شده بود
میباشد، و با توجه به اینكه فعل بصیغه ی ماضی آورده شده نه مستقبل، بهیچوجه افاده ی مضمون را در مورد زمان بعد از نبی نمیكند، و برای مقصود مؤلف مناسب بود و الفاتح لما یستقبل گفته شود، و بطور خلاصه مضمون عبارت اینست كه پیغمبر گشاینده و باز كننده ی تمام اموری است از مشكلات و معضلات كه در طول حیات به آنحضرت استقبال نموده مواجه گشت.

یا مشكلات معارف و حقایق بعلوم آن سرور و مشكلات حیات بهدایت او حل گردد.

در اینصورت در انغلق معنی ماضویت نیست، از قبیل «فتجلی ربهم فی كتابه... بما اریهم من قدرته و خوفهم من سطوته» كه این تجلی و ارائه و تخویف تا قرآن وجود دارد، مستمر است و اختصاص بماضی ندارد و در هر حال استفاده ی بعث نبی از جمله ی گذشته بهیچوجه نمیشود.


[1] حمران گويد سوآل نمودم از امام صادق (ع) از معني كلام خداوند (اذا جاء اجلهم... الخ) فرمود همان اجلي است كه معلوم و نامبرده گرديده براي ملك الموت در شب قدر.

[2] (بامره) غلط و عبارت در آيه ي مباركه (من امره علي من يشاء) مي باشد.

[3] المسجد - جمع مساجد - كل موضع يتعبد فيه (المنجد).

[4] اي آدم زيست نما تو و همسرت در بهشت، بخوريد هر آنچه خواهيد و نزديك مشويد اين درخت را كه در آن صورت (اگر تناول كرديد) از ستمگران باشيد.

[5] اگر امت من شايسته شدند، پس از براي آنهاست روزي، و اگر فاسد شدند، براي آن هاست نصف روز.».

[6] بدرستيكه روز نزد پروردگار تو مانند هزار سال است از آنچه شما ميشماريد.